پرسان
ثبت نام
راهنما
دانلود اپلیکیشن
نگارش هشتم -
بازگشت
علی اصغر
نگارش هشتم
.
انشابرای ضرب المثل دیگ به دیگ میگه روت سیاه به صورت داستان دوتاشخص
جواب ها
𝑬𝒍𝒊𝒂 𝑹𝒂𝒛𝒂𝒗𝒊.𝟑
نگارش هشتم
در یک روستای کوچک، دو دوست به نامهای علی و حسن زندگی میکردند. علی مردی بسیار کاردان و باهوش بود، در حالی که حسن کمی بیتوجه و بیدقت بود. علی همیشه سعی میکرد به حسن کمک کند و او را در کارهایش راهنمایی کند. یک روز، علی تصمیم گرفت که برای جشن تولد دخترش، یک کیک بزرگ بپزد. او از حسن خواست که به او کمک کند. حسن با کمال میل پذیرفت و به خانه علی رفت. علی مواد لازم برای کیک را آماده کرد و شروع به کار کرد. اما حسن به جای کمک، شروع به صحبت کردن و شوخی کردن کرد و توجهی به کارهای علی نداشت. علی که از بیتوجهی حسن ناراحت شده بود، گفت: 'حسن جان، لطفاً کمی جدیتر باش! ما باید روی این کیک تمرکز کنیم.' اما حسن با خنده پاسخ داد: 'دیگ به دیگ، روم سیاه! من هم دارم کمک میکنم.' علی به حرف حسن فکر کرد و تصمیم گرفت که او را جدیتر بگیرد. بنابراین، او به حسن گفت: 'بسیار خوب، اگر تو هم جدیتر باشی، میتوانیم کیک را بهتر درست کنیم.' حسن کمی به خودش آمد و شروع به کمک کرد. آنها با همکاری یکدیگر توانستند کیک بسیار خوشمزهای درست کنند. وقتی که کیک آماده شد و همه مهمانها جمع شدند، همه از طعم عالی آن شگفتزده شدند. در پایان جشن، علی و حسن با هم نشستند و علی گفت: 'میدانی حسن، تو درست میگفتی که دیگ به دیگ روم سیاه است. هر دو ما باید در کارهایمان جدیتر باشیم تا نتیجه بهتری بگیریم.' حسن با لبخند پاسخ داد: 'بله، من هم یاد گرفتم که باید بیشتر تلاش کنم.' این داستان نشان میدهد که هر فرد باید در کارهای خود جدیت داشته باشد و از شوخیهای بیمورد پرهیز کند تا بتوانند به نتایج خوبی دست یابند.
سوالات مشابه
لیست سوالات مشابه